مشخصات رمان

عنوان: رمان قمار عشق رمان پسران مغرور ان شیطون

نویسنده : امـیر فرهی

ژانر: عاشقانـه

زبان: فارسی

صفحات: ———

فرمت رمان و حجم هر کدام :

فرمت آندروید : ۱٫۱۴ مگابایت

فرمت پی دی اف : ۶٫۲۹ مگابایت

فرمت آیفون : ۲۹۲ کیلوبایت

خلاصه ی از داستان رمان پسران مغرور ان شیطون نوشته امـیر فرهی

داستان مربوط بـه سه مـیشـه کـه در اولین روز دانشگاه خود با یک ماشین تصادف مـیکنند و در آن تصادف با سه پسر آشنا مـیشوند,
بعد از معطلی کـه به خاطر تصادف بـه وجود مـی آید بـه سمت دانشگاه راه مـیفتند.در دانشگاه متوجه حضور ان سه پسر مـیشوند و به فکر تلافی و انتقام مـیفتند….

صفحه اول رمان پسران مغرور ان شیطون

رو بـه آینـه قدى اتاقم ایستادم و در حالى کـه سعى داشتم کالسورم را زیر بغلم نگهدارم با یک
دست … تند تند موهاى مشکى بلندم را کـه مدام از مقنعه ام بیرون مـیزد را توى مقنعه ام
پنـهان کردم . رمان قمار عشق استرسى کـه بر تنم افتاده بود باعث لرزش دستانم مى شد … امروز اولین روزى
بود کـه قراره بریم دانشگاه براى همـینم دل تو دلم نبود . رمان قمار عشق بعد از پوشیدن لباسام ، رمان قمار عشق هیکل خودم
را توى آینـه برانداز کردم … یـه مقنعه ى سرمـه اى با یـه مانتوى مشکى کـه هیکلم را بـه خوبى
توش نمایش مـیداد پوشیده بودم ؛ بـه همراه یـه کیف و کفش مشکى … الهى قربون خودم برم
، یعنى خدا چى آفریده .. هیکلم شبیـه مدالى آلمانیـه .! بـه چهره ى بى رنگ و روم خیره شدم
… پوست نسبتاً سفیدى داشتم براى همـینم از پنکفیدکن استفاده نمى کردم و فقط
کمى برقکارمو راه مى نداخت . دیگه خیلى هم مـیخواستم آرایش کنم .. یکم ریمل و
خط چشم مى کشیدم … وگرنـه درکل احتیـاجى بـه همـیناهم نبود . از اتاقم بیرون امدم و
سریع بـه سمت اتاق اون دوتاى دیگه بـه راه افتادم … دم درون اتاقشون کـه رسیدم ضربه اى به
در وارد کردم و با لحنى کـه سعى داشتم عصبانیتباشـه صداشون کردم :
_ مـهدیس .. ترانـه .. بیدارشید .

کمى منتظرموندم ، اما خب هیچ جوابى نشنیدم … ضربه ى محکمترى بـه دراتاقشون وارد
کردم کـه صداى بلندى تولید کرد …
_بچه ها بیدارشید دیگه دیرمون شد! باالخره صداى خوابالوى مـهدیس بلندشد :
_مـهدیس_ اووووف … ما بیداریم صحرا صبر کن اآلن آماده مى شیم
_اى بابا زودباشید دیگه ساعت کالسمون شروع مـیشـه .
_مـهدیس_ باشـه .. تو برو ، که تا ماشینو روشن کنى ماهم مـیایم .
دیگه منتظر هیچ حرفى از طرفشون نشدم و پله هاى خونـه رو دوتا..یکى پایین رفتم . گاهى
عادتم بود روى نرده ى پله ها بشینمو لیز بخورم پایین ، اما حیف اآلن حال و حوصله ى این
کارا رو نداشتم براى همـینم مثل بچه ى ادم پله ها رو گذراندم که تا وارد پارکینگ شدم
_سالم عشقم صبح بخیر!
عاشق ماشینم بودم … ۲ آلبالویى ام را روشن کردم و منتظر اون دوتا خل و چل نشستم …
وقت نشد خودم رو معرفى م ، من صحرا امـیدى دانشجوى سال اول گرافیک هستم …




[دانلود رمان پسران مغرور ان شیطون | ناول 98 رمان قمار عشق]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 01 Aug 2018 16:02:00 +0000